loading...

دلشــرم

Content extracted from http://delsharm.blog.ir/rss/?1746776149

بازدید : 1
شنبه 19 ارديبهشت 1404 زمان : 11:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلشــرم

این روزها عجیب مشغولیت‌های کاری‌ام بالا رفته است: ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود.

مدت‌ها بود فکر چنین کاری در سرم بود. تا که یادم آمد الان قاعدتاً باید فصل نمایشگاه کتاب باشد. ساخته و پرداخته کردن فهرستی دقیق اصلاً ساده نیست اما به ذهنم رسید کاری که از دستم برمی‌آید، دیدن فهرست رمان‌های خوانده‌شده‌ام (۳۴۳ مورد)، آن‌هایی که به نظرم ارزش خواندن به دلایل مختلف دارند بگذارم. این انتخاب فقط با یک نظر در فهرست بلندبالا بوده و قاعدتاً اگر یک بار دیگر این کار را کنم شاید بعضی کم شوند و بعضی دیگر اضافه شوند. وزن آثار کلاسیک کم‌تر است چرا که به نظرم کلاسیک‌خوانی حوصله می‌طلبد مگر آن که غولی مانند داستایوسکی باشد. آن‌چیزی که هست پیوندها به ۷۷ داستان است که برخی‌ش فارسی‌اند و از خارجی‌ها، اگر ترجمه داشته باشد نسخه‌های ترجمهٔ فارسی‌شان به سادگی قابل نمایش است.

در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها
مترس از موج، بسم الله مجریها و مُرسیها

https://www.goodreads.com/book/show/187020

https://www.goodreads.com/book/show/37979569

https://www.goodreads.com/book/show/18385

https://www.goodreads.com/book/show/4940

https://www.goodreads.com/book/show/17375975

https://www.goodreads.com/book/show/42647

https://www.goodreads.com/book/show/3656

https://www.goodreads.com/book/show/745608

https://www.goodreads.com/book/show/35749432

https://www.goodreads.com/book/show/35955498

https://www.goodreads.com/book/show/2517

https://www.goodreads.com/book/show/923693

https://www.goodreads.com/book/show/5552635

https://www.goodreads.com/book/show/14028

https://www.goodreads.com/book/show/2526

https://www.goodreads.com/book/show/24904280

https://www.goodreads.com/book/show/36242374

https://www.goodreads.com/book/show/6867

https://www.goodreads.com/book/show/119073

https://www.goodreads.com/book/show/13414650

https://www.goodreads.com/book/show/504731

https://www.goodreads.com/book/show/36210250

https://www.goodreads.com/book/show/930835

https://www.goodreads.com/book/show/191349

https://www.goodreads.com/book/show/1068449

https://www.goodreads.com/book/show/12073240

https://www.goodreads.com/book/show/32920226

https://www.goodreads.com/book/show/77013

https://www.goodreads.com/book/show/18515951

https://www.goodreads.com/book/show/1671821

https://www.goodreads.com/book/show/1974199

https://www.goodreads.com/book/show/5055269

https://www.goodreads.com/book/show/75522556

https://www.goodreads.com/book/show/25111728

https://www.goodreads.com/book/show/5485

https://www.goodreads.com/book/show/34006942

https://www.goodreads.com/book/show/168646

https://www.goodreads.com/book/show/18655998

https://www.goodreads.com/book/show/3100380

https://www.goodreads.com/book/show/7905092

https://www.goodreads.com/book/show/97353

https://www.goodreads.com/book/show/19264196

https://www.goodreads.com/book/show/2805392

https://www.goodreads.com/book/show/17188710

https://www.goodreads.com/book/show/1198384

https://www.goodreads.com/book/show/15723912

https://www.goodreads.com/book/show/894468

https://www.goodreads.com/book/show/496553

https://www.goodreads.com/book/show/432394

https://www.goodreads.com/book/show/12266950

https://www.goodreads.com/book/show/18929

https://www.goodreads.com/book/show/5470

https://www.goodreads.com/book/show/4759497

https://www.goodreads.com/book/show/5113

https://www.goodreads.com/book/show/431

https://www.goodreads.com/book/show/3169518

https://www.goodreads.com/book/show/11125453

https://www.goodreads.com/book/show/7152529

https://www.goodreads.com/book/show/890

https://www.goodreads.com/book/show/1503020

https://www.goodreads.com/book/show/17289500

https://www.goodreads.com/book/show/15792258

https://www.goodreads.com/book/show/440020

https://www.goodreads.com/book/show/890696

https://www.goodreads.com/book/show/662768

https://www.goodreads.com/book/show/326272

https://www.goodreads.com/book/show/116925

https://www.goodreads.com/book/show/148849

https://www.goodreads.com/book/show/1020416

https://www.goodreads.com/book/show/302983

https://www.goodreads.com/book/show/332374

https://www.goodreads.com/book/show/253945

https://www.goodreads.com/book/show/377087

https://www.goodreads.com/book/show/8882686

https://www.goodreads.com/book/show/58255

https://www.goodreads.com/book/show/311776

https://www.goodreads.com/book/show/137790322


بازدید : 144
چهارشنبه 7 اسفند 1403 زمان : 0:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلشــرم

دلشــرم

اولین بار پاییز ۱۳۸۷ این داستان بلند را خواندم و یادم هست یکی دو سال بعد در تعطیلات نوروز از بی‌کتابی در شهرستان، دوباره خواندمش. پس با این اوصاف این بار سوم است که می‌خوانم بیشتر از سر کنجکاوی که این کتاب چه چیزی داشته که در نسل ما دهه‌شصتی‌های تازه به جوانی رسیده این‌قدر پرطرفدار شده است. کتاب خیلی کوتاه است و شاید بشود در دو یا سه نشست تمامش کرد و این یک دلیل. دومین دلیلش قلم صمیمی‌مستور است. سومی‌اش شاید نوع نگاه مستور به مسألهٔ عشق که در مرز بین احساساتی‌گرایی (سانتی‌مانتالیسم) و شاعرانگی در نوسان است. ضرباهنگ داستان هم سریع است و احتمالاً با روحیات جوانان نسل تلویزیون و چت‌روم (یاهو ۳۶۰ و ارکات و یاهو مسنجر) و وبلاگ هم‌خوانی دارد.
اما برگردیم به اصل مسأله یعنی داستان و روایت: مشخصاً مستور مسأله‌ای شخصی در مورد وجود خداوند و همزمان عشق داشته است و تمام شبهات موجود مانند احتمال وجود ما، وجود شر و مریضی، وجود عشق و چند شبههٔ دیگر را در جورچینی گذاشته و بعد چند شخصیت کاریکاتوری سر هم کرده تا در و تخته جور دربیاید. این داستان از بدیهیات داستان‌نویسی مانند فضاسازی، شخصیت‌پردازی، واقع‌نمایی با شرایط جامعه و بسیاری چیزهای دیگر کاملاً به دور است. شخصیت‌های داستان انگار در سیاره‌ای دیگر زیست می‌کنند: حرف زدنشان، فکر کردنشان و همه چیز قرار است «مسأله»ٔ مستور را حل کنند نه خلق داستان. جالب است که همزمان پس از سال‌ها کتاب «مبانی داستان کوتاه» مستور را تورق می‌کردم که رسیدم به بحث پیرنگ و منطق علی-معلولی و سببیت در طرح داستان: این رمان از این مسأله کم‌بهره است. شخصیت علی که مثل وعاظ منبری است، شخصیت یونس که یک‌هویی توی فرودگاه با خود می‌گوید: «آیا خداوندی وجود دارد؟» بدتر آن که مستور در گره‌گشایی از این مسائل به شدت لکنت زبان دارد و گرچه به خاطر مطالعات جانبی‌ام در این حوزه می‌فهمم که احتمالاً می‌خواهد بحث «تجربهٔ‌ دینی» را از زبان شخصیت علی بیرون بکشد، اما به شدت در روایت‌سازی الکن است. خلاصهٔ مطلب که این داستان مانند بسیاری دیگر از آثار مستور مشکل زاویهٔ دید دارد.
از همهٔ‌ این‌ها که بگذریم، چه می‌کند این نوستالژی. اگر اشتباه نکنم این داستان سومین رمانی بود که در عمرم خوانده بودم. آن موقع درگیر شعر بودم و داستان برایم الویت نداشت. قبلش یک کار از امیرخانی خوانده بودم (من‌او) و رمان کوتاهی از چخوف (اگر ژول‌ورن‌های بچگی را فاکتور بگیریم). حس عجیب نوستالژی برای دوباره‌خوانی چنین اثری همهٔ آن ایرادهایی را که گفتم به راحت یک آه کشیدن شست و برد.

۰۳/۱۲/۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰

محمدصادق رسولی

بازدید : 24
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 6:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلشــرم

دلشــرم

از عصر روشنگری و دانشمندان مؤمن تا مرگ خداوند
با آغاز عصر روشنگری، علوم تجربی مانند فیزیک، شیمی‌و زیست‌شناسی رشد شتابانی به خودش گرفت. شاید یکی از بنیادی‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین نظریات فیزیکی، سه قانون فیزیکی آیزاک نیوتن بود که علاوه بر کشف مقولهٔ جاذبه، ادعا بر ازلی-ابدی بودن طبیعت کرد. در آن موقع کشفیات فیزیکی و شیمیایی بسیار ملهم از کلام مسیحی بود و در این اکتشافات پنداری دانشمند در پی وجدان مستقیم حکمت الهی در طبیعت است. در قرن هفدهم، رابرت بویل، فیلسوف فیزیک‌دان-شیمی‌دان اروپایی نظریهٔ وجود «طراح هوشمند» در جهان طبیعت را مطرح کرد که قاعدتاً با توجه به فضای الهیاتی حاکم بر جهان امری پذیرفتنی بود. در عین حال، جهان شاهد روند گرایش به طرح‌سازی ریاضیاتی از طبیعت بود تا جایی که وقتی لایب‌نیتز با خلل‌های ریاضی نظریهٔ نیوتن مواجه شد، کل مسأله را زیر سؤال برد. دلیل ایراد لایب‌نیتز آن بود که نیوتن برای خود امر جاذبه نتوانسته توجیهی فیزیکی بیابد و آن را به نحوی به حکمت الهی ارجاع داده است. از نظر نیوتن در آخرین ویرایش کتابش، تمام هستی را نگه‌دارنده‌ای است که خداوند است. اما تمام این نگاه الهیاتی به مرور زمان و البته به سرعت دچار چالش شد تا جایی که هم‌اکنون فضای غالب آموزشی-دانشگاهی جهان مبتنی بر مادی‌گری است.


شاید بشود سه دلیل برای گرایش خداناباورانه برشمرد (ص ۵۱): ۱) نحوی از خودبنیادی بشر و حس عاملیت خودبسنده، ۲)‌ ظهور تفکرات مبتنی بر شکاکیت، و ۳)‌غلبهٔ تفکر ماده‌گرا. دیوید هیوم، فیلسوف اسکاتلندی امر معجزه را باطل شمرد چرا که قوانین فیزیکی جهان را مختل می‌کند و اختلال در قوانین فیزیکی جهان امری ناممکن است. از نظر او خداوند امری محسوس نیست، پس نیست. در ادامه آگوست کومته، با ایجاد تفکر پوزیتیویستی سه مرحلهٔ الهیاتی، فلسفی و پوزیتیویستی را برای جهان برشمرد و افزود که اکنون با رشد علم دیگر نیاز به نگاه الهیاتی و فلسفی به جهان نیست. در این میان، امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی با ردیه‌ای که بر استدلال استقرایی علم کلام اسلامی‌آورد، در وجود خداوند شک کرد و به این ترتیب مسألهٔ وجود خداوند از نظر فلسفی هم دچار خلل شد. استدلال استقرایی کلامیون آن بود که جهان طبیعت آغازی داشته است (حادث) و هر امر حادثی خالقی دارد و به همین خاطر جهان طبیعت هم خالق دارد. حال با اتکا بر نظریهٔ‌ نیوتن، کانت در این امر تشکیک جدی وارد کرد چرا که جهان طبیعی ازلی-ابدی تلقی شده است. البته این استدلال نیوتن، پیشینهٔ ارسطویی هم داشته است و به همین خاطر به نحوی سوگیری فلسفی یونانی نیز در این استدلال دخیل بوده است.
ضربهٔ بعدی به استدلال وجود خداوند را نظریهٔ فرگشت (تکامل انواع) ایجاد کرد. این نظریه را چارلز داروین مطرح کرد که با وجود سیر تصادفی فرگشت انواع در طی زمان طی اتفاق انتخاب طبیعی، جهش تصادفی ژنتیکی و ترکیب ژنتیکی، وجود خالق هوشمند دیگر مورد نیاز نخواهد بود. از نظر دنیای فیزیک، پی‌یر لاپلاس فیزیکدان فرانسوی نیز منکر وجود خداوند شد. با آمدن نظریات تاریخی مارکس بر اساس نیازهای مادی-اقتصادی و تلقی افیون توده‌ها بودن دین و در کنار آن، نظریات راون‌کاوانهٔ سیگموند فروید بر اساس آن که «خداوند انسان را خلق نکرد، بلکه انسان خداوند را خلق کرد» بشر وارد دورهٔ جدیدی از مادی‌گرایی علمی‌شد که انکار خداوند به عنوان پیش‌فرض علمی‌باید تلقی بشود. به نظر نویسنده، سه‌گانهٔ «ز کجا آمده‌ام» (داروین)، «آمدنم بهر چه بود» (فروید) و «به کجا می‌روم آخر» (مارکس) ترکیب مهمی‌بود که باعث سست شدن پایه‌های استدلال موحدین می‌شد. در ادامه با آمدن تفکر نو-داروینی که همه چیز را بر اساس تصادف تلقی می‌کرد، این تشکیک در وجود خداوند جدی‌تر شد. دفاع برخی از متفکران موحد جدا دانستن حیطهٔ علم و دین بود و گاهی حتی متباین بودن گزاره‌های دینی و علمی‌را ناشی از جدا بودن این دو ساحت تلقی می‌کردند.
در اواسط دههٔ هشتاد میلادی، ریچارد داوکینز (یکی از چهار پیامبر مکتب نو-خداناباوری) کتابی در مورد توهم خداوند نوشت که ظرف یک سال، سه میلیون نسخه از آن فروش رفت. استیفن‌هاوکینگ، فیزیکدان معلول انگلیسی که خود این معلولیت به نحوی کاریزمای ویژه‌ای به او می‌داد، کتابی در مورد طرح‌وارهٔ جهان بدون خداوند نوشت که این کتاب ظرف یک سال حداقل ده میلیون نسخه به فروش رسید و همهٔ این‌ها در واقع مؤیدی بودند برای «مرگ خداوند».

بازگشت فرضیهٔ خداوند
از نظر استیفن میر، استاد دانشگاه و درس‌آموختهٔ فیزیک و فلسفهٔ علم که دانش‌نامهٔ دکتری‌اش در دانشگاه کمبریج بر روی فرگشت بوده است، سه کشف فیزیکی-شیمیایی که بشر در قرن بیستم به دست آورد، اتفاقاً به وجود خداوند هوشمند بیشتر تأکید دارد. اصل حرف کتاب که به سال ۲۰۲۱ منتشر شده است، بر اساس این سه نظریه می‌گردد. و جالب‌تر آن که نویسنده در انتهای کتاب، حجم بسیار زیادی را در پاسخ به ردیه‌های حرف خود نوشته است. به قول خودش، اتفاقاً هر چقدر انتقادها قوی‌تر باشد، می‌شود دلایل قبلی را محکم‌تر کرد.
نخستین کشف، مه‌بانگ (بیگ‌بنگ) است: کهکشان‌ها و کلاً کیهان به تدریج در حال گسترده شدن است. مانند دانه‌های ریز کنجد روی کیک که موقع گرم شدن از هم فاصله می‌گیرند. بر اساس اصل برون‌یابی (اکستراپولیشن)، این به آن معنی است که جهان در آغاز نقطه‌ای بوده با چگالی بسیار زیاد و از آن نقطه جهان آغاز شده است و در آغاز کلمه بود و آن کلمه خدا بود. سپس نویسنده با جزئیاتی بسیار حیرت‌آور نظریه‌های پیرامونی مه‌بانگ مانند تکینگی از‌هاوکینگ را مطرح می‌کند که همهٔ آن‌ها صحه بر این امر می‌گذارد که جهان آغازی داشته است. سپس به نظریات دیگر مانند نظریهٔ جهان‌های موازی و جهان‌های بی‌نهایت می‌پردازد و به صورت منطقی نشان می‌دهد که به جای استدلال استقرایی که باید حتماً به یک جواب رسید، با استدلال ابداعی (ابداکتیو) و بر اساس اصل سادگی تیغ اوکهام، اتفاق وجود آفریدگار بسیار منطقی‌تر از بقیهٔ استدلال‌ها، وجود طبیعت را توجیه و تفسیر می‌کند.
دومین کشف، تنظیم دقیق (فاین‌تیونینگ) است. به نظر می‌رسد بسیاری از قوانین فیزیکی کشف‌شده از دانشمندان به گونه‌ای است که اندک تغییری در مقادیر متغیرها و ثوابت، باعث نابودی جهان می‌شود. حال سؤال آن است که چگونه این قوانین با این دقت تنظیم و تغییر می‌کنند؟ برخی مانند‌هاوکینگ خودبسندگی ریاضیات موجود را دلیل می‌آورند که به قول منطقیون دور دارد و قابل استدلال نیست. برخی دیگر مانند داوکینز کماکان جهان را کور و بی‌منطق و بر اساس تصادف می‌بینند ولی هرچه می‌گذرد، دریافت‌های دانشمندان چیز دیگری را به ما نشان می‌دهد. این سطح از دقت به گونه‌ای است که اندکی تغییر همه چیز را به هم می‌ریزد، نشان از وجود خالقی هوشمند دارد. اگر نظریهٔ اثبات‌نشدهٔ تصادفی‌ بودن را بپذیریم، به همان قیاس هر آن ممکن است یکی از این ثوابت و متغیرها تغییر کند و جهان از هم بپاشد که خودش مبین برهان هدایت می‌شود و نیاز به خالقی دارد که با الهیات توحیدی هم‌خوان‌تر است تا حتی با نظام فکری داداری (دئیسم).
سومین کشف، اطلاعات موجود و دقیق در دی‌ان‌ای است. دی‌ان‌ای اطلاعات بیشتری از کشفیات داروین به ما می‌دهد. رمزینه‌های موجود در دی‌ان‌ای به گونه‌ای است که احتمال زیست‌پذیری را در مقابل همهٔ احتمالات ممکن به صفر میل می‌دهد. وقتی به فضای محاسباتی همهٔ حالات ممکن ترکیبات دی‌ان‌ای نگاه می‌کنیم، می‌فهمیم جهان ما در سطحی از نظم (آنتروپی پایین در زبان نظریهٔ اطلاعات شانون) وجود دارد که این نظم بسیار کم‌احتمال است (یک تقسیم بر ده به توان ۱۲۳). به قول فرانسیس کریک (ص ۱۸۱)‌ هر انسان راستگویی اعتراف به معجزه بودن این اتفاق خواهد کرد. حال پاسخ ریچارد داوکینز آن است که احتمال زیادی وجود دارد که تمدنی بیگانه در جای دیگری از نظام کیهانی تکامل یافته و سپس اولین زندگی رو زمین را طرح و بذرپاشی کرده است: گزاره‌ای که بیشتر به قصه‌های تخیلی می‌ماند تا هر چیز دیگر.

در بخش‌های دیگر کتاب نویسنده به این می‌پردازد که با فرض وجود خداوند، آیا نظام خداوند خالق حافظ جهان درست است (تئیسم) یا خداوند دادار (دئیسم) که جهان را در نقطه‌ای آفرید و رها کرد، یا همه‌خدایی (پانتئیسم). از دیدگاه هوشمندی نظم موجود در خلقت، همه‌خدایی چنین گزاره‌ای را برآورده نمی‌کند. نظام داداری پاسخی برای حمل اطلاعات ژنتیکی فرگشتی در طول زمان ندارد و اگر بپذیریم آفریدگاری با این جزئیات تمام اطلاعاتی که تا پایان جهان برای همهٔ اجزای جهان مورد نیاز است را در سلول بنیادی جهان تعبیه کرده است، اولاً دچار مشکلی می‌شویم که از نظر نظریه‌ای چطوری می‌شود رفتارهای شبه‌احتمالاتی را برای رخدادهای فیزیکی-زیستی جهان با آن نگاه توجیه کرد. ثانیاً چرا خدایی با این سطح از هوشمندی، جهانی به این پیچیدگی را به حال خود وانهد؟ به بیان دیگر (ص ۲۹۷)، این جهان را آغازی بوده است و پس از آن آغاز تغییرات ناپیوسته‌ای اتفاق افتاده است و اطلاعات زیستی بسیاری از چیزها از آن موقع دچار تغییرات اساسی شده‌اند. بر این اساس، خداباوری خیلی دقیق‌تر و بهتر از نظام دادارباوری می‌تواند نظام کیهانی و جهان طبیعی را توصیف کند.
در عین حال از نظر منطقی، آن طوری که مورلند و ویلیام کریگ گفته‌اند (ص ۲۵۳)، از آنجایی که ذهن مجهز به عاملیت آزاد می‌تواند زنجیره‌ای از علل و معلول را بدون آن که مجبور باشد بسازد، کنش‌های آن عامل آزاد نیاز به تسلسل علت و معلول را از بین می‌برد و به همین خاطر می‌تواند خود عاملی باشد که نیاز به هیچ علتی ندارد. به بیان دیگر،‌ آن عامل می‌تواند خودبسنده و واجب‌الوجود باشد. البته بر این نظریه شبهه‌ای مبنی بر فیزیک کوانتومی‌وارد کرده‌اند که ممکن است ذره‌ای اولیه به صورت بی‌نهایت وجود داشته و در لحظهٔ مه‌بانگ آن ذره شروع به ایجاد نظام کیهانی کرده باشد. پاسخ آن که یک حالت باثبات واقعی یا ادواری کوانتومی‌که همیشه باقی بماند، هیچ گاه هم تغییر نمی‌کند چرا که چیزی که بی‌ثبات و قابل تغییر است، امکان بی‌تغییری ازلی ندارد. (ص ۲۵۶)
نویسنده در جای‌جای کتاب تأکید می‌کند که قوانین فیزیکی به هیچ عنوان ممکنیت و تنظیم دقیق را توضیح یا تضمین و تعیین نمی‌کند. بلکه، فیزیکدان‌ها باید آن مقادیر به دست بیاورند که با آن بتوانند نظام کیهانی را بسنجند. لذا خود آن قوانین فیزیکی-ریاضیاتی خودشان به خودی خود هیچ قدرت خلقی ندارند و این ردیه‌ای محکم است بر استدلال‌های استیفن‌هاوکینگ. در ادامه به صورت مفصل در مورد مکانیک کوانتوم، نظریاتی مانند نظریهٔ رشته و امثال آن بحث می‌شود و نشان داده می‌شود که با پیچیده‌تر شدن نظام ریاضیاتی موجود در آن نظریات، اتفاقاً نیاز به خالق هوشمند بیشتر از قبل به چشم می‌آید.
این کتاب ۵۶۸ صفحه‌ای که ۴۵۰ صفحه متن اصلی دارد، خیلی مستقیم بر روی بحث علمی‌متمرکز است و به بسیاری از شبهات و مسائل موجود مانند فیزیک کوانتوم، نظریهٔ رشته، نظریهٔ جهان ریاضی، نظریهٔ جهان‌های دیگر و بسیاری از نظریات می‌پردازد و نشان می‌دهد که بسیاری از دانشمندان جهان مدرن، مانند آن چه نایجل زیست‌شناس این شجاعت را داشته که به صراحت بنویسد و بگوید، ترجیح می‌دهند این جهان خدایی نداشته باشد و تمام سعی‌شان را می‌کنند که با نظریهٔ طبیعت‌گرایی و مادی‌گرایی حتی اگر شده به فرضیات موهوم و شبیه قصه دستاویز شوند، و جهان را جوری طرح کنند که نیاز به خدایی نباشد. ولی متأسفانه خداباوری چیزی شبیه گربهٔ مرتضی‌علی است که از هر جایی بیفتد، چهار دست و پا بر زمین می‌آید. در جهان امروز که خدا از معادلات روزمرهٔ علم و سیاست حذف شده است، اولین اثرش بی‌معنایی جهان و بی‌اخلاقی می‌شود. وقتی این جهان صرفاً بر اساس تصاف باشد تمام دستاوردهای زندگی بی‌معنا و تمام رنج‌ها بیهوده می‌شود. به قول ولتر: اگر خدایی هم نبود، انسان نیاز به اختراع آن داشت. از نظر احساسی شاید به این معنا باشد که انسان نیازمند به خالق است و این خود توهم است اما شاید از نظر نظری این معنا را خواند که وجود خالق به معنی واقعی بسیاری از مشکلات و مسائل فلسفی را حل می‌کند (ص ۴۴۹). اگر خدایی نباشد، دیگر هیچ اصلی باقی نمی‌ماند. جهان می‌شود جایی برای بقا به هر قیمتی و معنا به طور کامل از زندگی رخت می‌بندد (در کتاب « یافتن معنا در جهان ناقص»، ایدو لاندو نویسندهٔ اسرائیلی دقیقاً در قبال مرگ اعتراف می‌کند که بدون دین در مقابله با مرگ جهان خالی از معناست). این جهان بدون خالق، جهان «تهوع» سارتر می‌شود.

پی‌نوشت ۱:

چند مدتی است متوجه شده‌ام تفکرات خداناباوری شیوع بیشتری در ایرانیان نسبت به گذشته داشته است. محض کنجکاوی ساعت‌ها به صحبت‌های خداناباوران که دنبال‌کنندگان میلیونی در شبکه‌های مجازی دارم گوش دادم. آن‌ها استدلالاتی با یقین علمی‌می‌آوردند در مورد مسائلی مانند امکان ایجاد ذره از عدم در فیزیک کوانتومی، خودبسندگی جهان ابدی-ازلی در نظریهٔ طبیعت‌گرا و خطرناک بودن دینداری که همیشه با خرافه و جهل ممزوج می‌شود. آن قدری محکم در مورد فرگشت می‌گفتند که خودم به شک افتادم نکند این‌ها راست می‌گویند و من دچار توهم شدم. ما در هوش مصنوعی، حداقل قبل از شیوع شبکه‌های عمیق، درس مهندسی ژنتیک می‌خواندیم و اولین اصلی که یاد می‌گرفتیم آن بود که در کنار جهش، ترکیب و تغییر تصادفی، تابع برازشی وجود دارد که برازندگی هر ترکیب جدید ژنتیکی را اندازه می‌گیرد و نمونه‌برداری تصادفی بر اساس احتمال آن برازش اتفاق می‌افتد. به معنای دیگر، ذهن طراح در این فرآیند ژنتیکی به شکلی کاملاً آگاهانه و هوشمند دخیل است. دیگر آن که در هوش مصنوعی جدید که بر بنیان تناسب دادن تابع هدف با حداکثر احتمال ممکن به واقعیت بیرونی است، ما مشخصاً از برنامهٔ تنظیم دقیق ریاضیاتی بهره می‌بریم که نیاز به خالق را درخواست می‌کند.
وجه دیگری از شک که این‌ها به جان مردم می‌اندازند، خودبسندگی فیزیک و ریاضی است. اول آن که به قول علی صفایی حائری، حتی اگر علت‌العلل همهٔ اتفاقات را کشف کنیم، آن «علت ترکیبی» که باعث این علت‌العلل (مانند فرمول ریاضی و فیزیکی) می‌شود قابل توجیه فیزیکی نیست. به نظرم می‌رسد نحوی از غرور انباشته از تظاهر در ادعاهای آن دسته از خداناباوران طبیعت‌گرا وجود دارد که با آوردن اصطلاحات غریبهٔ علمی‌می‌خواهند اصل قصه را خدشه‌دار کنند. من به هیچ عنوان مخالف این بحث‌ها نیستم اما صحبتم در آن است که این نحو از تقلیل‌گرایی در استدلال‌های خداناباوران بیشتر به نظر می‌آید نوعی از پروپاگاندای سرشار از مغلطه است تا اطلاعات دقیق. بدتر آن که در بسیاری از کتاب‌های شبه‌علمی‌پرفروش که می‌خوانم هر گودرز و شقایقی را به فرگشت نسبت می‌دهند و آخرش می‌شود که مثلاً دلیل فلان مشکل روحی-روانی آن است که ما بعد ازمیمون بودن که در غار بودیم شکار می‌کردیم و به خاطر غریزهٔ شکار فلان شد و حالا شد این‌طوری. قصه‌هایی که به معنای واقعی کلمه، گزاره‌های انکارناپذیر اثبات‌ناپذیر هستند: داستان‌سازی تخیلی.
حالا رواج این حرف‌ها در جوامع سنتی مانند ایران که تا حالا اخلاق را دائرمدار امر دینی وجدان می‌کرده است، و حتی نتوانسته به اخلاق عرفی (سکولار) پیوند بخورد و با عقلانیت محاسبه‌گر مدرن غربی پیوند کامل داشته باشد (و به همین دلیل، بسیاری از ایرانیان در اوایل مهاجرت به غرب، برخی از رفتارهای مهربانانهٔ غربی‌ها را تعبیر به فضیلت اخلاقی می‌کنند)، همان ترسی را به ذهن متبادر می‌کند که داستایوسکی از زبان یکی از برادران کارامازوف آورده است: در جهان بدون خداوند، هر امری مباح است. بدتر از آن که همین تفکر بنیاد خانواده را به هم خواهد ریخت و امید و معنا را از زندگی به کل بیرون خواهد کرد. دوباره تأکید می‌کنم که اصلاً حرفم آن نیست که بحث‌های دقیق علمی‌و فلسفی نشود. اتفاقاً برعکس ناراحتم که چرا هرازگاهی خبر می‌آید که عالمی‌دینی به خاطر صحبت کردن اندکی خارج از قاعده به خانه‌نشینی اجباری و تکفیر دچار می‌شود اما کشاندن این بحث‌های بسیار پیچیدهٔ علمی‌در میان عموم سود بسیار اندکی دارد. راستی، واقعاً چند نفر از آن کسانی که یکی از آن ده میلیون نسخهٔ کتاب‌هاوکینگ را خواندند، به مغلطه‌های فلسفی در لفافهٔ بحث‌های پیچیده ریاضی پی بردند؟ اخیراً در مصاحبهٔ مصطفی مستور در برنامهٔ سروش صحت متوجه شدم، مستور از نوشتن «روی ماه خداوند را ببوس» پشیمان است چرا که فرآیند تردیدهای هستی‌شناسانه‌اش می‌توانسته به طور بالقوه در دل بسیاری از افراد که داشتند زندگی عادی‌شان را می‌کردند شک بیندازد و مستور ناراحت بود که چرا وقتی چنین مسأله‌ای تبدیل به مسألهٔ فردی شخص نشده است، باید در این سطح این شک را به ذهن متبادر کرد. برایم جالب شد پس از سال‌ها دوباره سراغ این داستان بلند بروم و بخوانم: یادم می‌آید آن موقع که خواندم (شاید به خاطر آن که آن موقع مسألهٔ شخصی من نبود)‌ چنین شکی به ذهنم خطور نکرد.

پی‌نوشت ۲:
سال گذشته، کتاب کوتاهی از مهدی گلشنی، استاد فیزیک دانشگاه شریف خواندم با عنوان «خداباوری و دانشمندان معاصر» که در نوع خودش جالب بود اما به جزئیات اصلاً پرداخته نشده بود.

دلشــرم

پی‌نوشت ۳:
پیش‌تر از این کتابی با عنوان « اسلام به خداناباوری پاسخ می‌دهد» را خوانده بودم که به نظرم بسیار جالب بود. نسخهٔ صوتی این کتاب به صورت رایگان در یوتیوب موجود است.
https://www.youtube.com/watch?v=rIesGOlFkTc&list=PL2rETZbouNkhWelKLAs3ZcCtPX0Rvu-AA&ab_channel=RigelPublishing


پی‌نوشت ۴:
استیفن میر مصاحبه و مناظرات بسیاری انجام داده است که بسیاری‌شان در اینترنت موجودند. از جمله صحبت او با پال ویلیامز (مسلمان انگلیسی) در صفحهٔ یوتیوب ویلیامز که آنجا ویلیامز از نادیده گرفتن اکتشافات علمی‌مسلمانان در کتاب انتقاد می‌کند.
https://www.youtube.com/watch?v=m-BOXBUWVAY&ab_channel=BloggingTheology

۰۳/۱۱/۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰

محمدصادق رسولی

برچسب ها
بازدید : 143
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 6:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلشــرم

دلشــرم

این کتاب را سفر تابستان گذشته (۱۴۰۳)‌ در باغ کتاب دیدم و از قیمتش جا خوردم: به دلار آن موقع می‌شد ۲۱ دلار. چیزی در حد قیمت کتاب‌های خارجی. آن روز نخریدم و بعد که کم‌کم قیمت‌های نجومی‌کتاب در ایران برایم جا افتاد راضی به خریدن شدم. کتابی با جلد سخت از نشر علم، با کاغذ سفید و وزن سنگین برای ۱۱۶۸ صفحه. کتاب قیمت پشت جلد نداشت ولی خب، حداقل دو جایی که قیمت کردم به یک قیمت یکسان ارائه می‌شد. به خاطر درد مزمن گردن که دارم معمولاً درازکشیده باید کتاب بخوانم ولی به خاطر اهمیت موضوع برایم، شروع به خواندن کردم. اوایل به سختی این سنگینی را در دست نگاه می‌داشتم و گاهی با روش‌هایی دیگر. آغاز کتاب، همراه است با مقدمهٔ نویسنده نسبت به این که سعی کرده است کتاب را آسان‌خوان برای نسل جوان دانشجو بنویسد و برای کم کردن از حجم کار، ارجاعات را به کلی حذف کند.


اما با چه طرفیم؟ کتابی که نه تعادل محتوایی دارد، نه انسجام نگارشی و نه دقت علمی. از آغاز آن که شاید بیست درصد اول کتاب تاریخ اسلام است: بالاخره نویسنده استاد نام‌آشنای تاریخ اسلام است و حیف آن که این مطالب گفته نشود. سوگیری به شدت واضح نویسنده به تعصب شیعی اصلاً پنهان نشده و ارزش کار تاریخی را با این سوگیری از بین برده است. اواخر کتاب هم حجم زیادی در مورد صفویان است چراکه بالاخره حیف است نویسنده کتاب‌های مستقل دیگری را که در این موضوع دارد رها کند و از آن چیزی نیاورد. در بخش‌هایی از کتاب بعد از هر سلسله یا دورهٔ تاریخی اشاره به مشاهیر ادبی و مذهبی آن دوره کرده است که گاهی مثلاً چندین بیت از یک شاعر آورده یا متنی طولانی از یکی از این مشاهیر. این کار با هدف اولیه کتاب که قرار بوده آسان‌خوان و موجز باشد در تناقض است. بدتر آن که جاهایی از کتاب اشاره به دفتر شماره یک یا دفتر قبلی و این‌ها کرده که به نظر می‌رسد این کتاب جمع‌آوری مجموعهٔ چهارجلدی‌ای بوده که به یک مجلد قطور تبدیل شده است.
اما انسجام نگارشی آن که نویسنده جاهایی به وضوح یادداشت‌هایش را که از نظر تایپی پر از ایراد است (مانند نبود نیم‌فاصله) به ناشر داده و ناشر بدون هیچ دخالتی مطالب را آورده است. واقعاً سخت است باور کنیم ناشری این قدر معروف باشد ولی زحمت یک ویرایش بسیار سادهٔ نگارشی را به خود ندهد. اما دقت علمی‌اثر از دو جهت قابل خدشه است: اول آن که نویسنده تعصب شیعی خود را در هیچ جای کتاب پنهان نکرده است. به همین خاطر خیلی از قیود و صفت‌هایی که استفاده می‌کند (مانند مدح علمای شیعه) به دور از دقت علمی‌است. تمرکز کتاب مشخصاً معلوم نیست که آیا روی جنبهٔ تاریخ فرهنگی-مذهبی است یا تاریخ سیاسی. مخاطب گیج می‌شود که مشخصاً با چه چیزی طرف است. دومین مشکل نبود ارجاعات است. خب، شاید بگوییم اگر ارجاعات اضافه می‌شد کتاب از همینی که هست قطورتر می‌شد. درست! می‌شد اول کتاب نشانی پیوند صفحهٔ مجازی آورده شود برای ارجاعات و صرفاً به شمارهٔ ارجاعی در متن بسنده شود برای رضایت حال خواننده کنجکاو یا بدبین.
شاید بشود این کتاب را در مقابل «روزگاران» اثر عبدالحسین زرین‌کوب گذاشت و تفاوت‌های کیفی کار را دید. گرچه بازهٔ زمانی روزگاران وسیع‌تر از این کتاب است، اما حداقلش آن که زرین‌کوب بر حول یک پیرنگ کلی آن کتاب را نوشته است و خیلی شاخ و برگ نداده است.
از حق که نگذریم مطالب بسیار جالبی در این کتاب برای من وجود داشت. از جمله موی دماغ بودن همیشگی طبرستان و گیلان. طبرستانی‌ها با پیشینهٔ علوی جای مخالفان دولت‌ها بودند و دیلمیان که تا سه قرن اول اصلاً اسلام نیاوردند و بعدش شدند پناهگاه علویان. مسألهٔ جالب دیگر آن که گرایش به اهل بیت در میان مردم ایران آنقدر فراگیر بود که حتی زمانی سکه‌هایی ضرب می‌شد که علاوه بر چهار خلیفهٔ راشدی، اسم دوازده امام شیعه در آن قید می‌شد. شهرهایی مانند ساری،سبزوار، آمل، کاشان و قم که از قدیم مأمن شیعیان بودند. درجاهای دیگر، مسألهٔ لعن صحابه آنقدر قبح داشت که کسی جرأت به شیعه بودن خود نداشت و به همین خاطر انواع و اقسام محبین اهل بیت به وجود می‌آمدند که با ترکیبی عجیب از تقیه و التقاط زندگی می‌کردند. فعال‌بودگی زیاد منطقهٔ بزرگ خراسان که از دامغان تا افغانستان و تاجیکستان امروزی گسترده بود، ترک‌تازی بسیار در شرق ایران بر ضد خلفای عباسی و مناسب بودن شرق ایران به خاطر دوری از بغداد برای شورش همه باعث شده بود آن منطقه هم گهوارهٔ فرهنگی زبان و فرهنگ جدید فارسی باشد، هم مرکز آشوب‌ها و شورش‌ها. به نظر می‌رسد حتی هجوم مغول‌ها صرفاً از روی وحشی‌گری مغول‌ها نبوده بلکه توهین‌هایی که حاکمان آن موقع به فرستادگان مغول می‌کردند بر آتش اختلافات افزود. بعد از هجوم مغول‌ها و رنگ باختن تدریجی دستگاه خلافت، حالا شاهد نفوذ زیاد علمای شیعه از جمله خواجه نصیر طوسی هستیم تا آن که الجایتو از نوادگان هلاکوخان، اسم خود را به محمد خدابنده تغییر می‌دهد و رسماً شیعه می‌شود. حسام‌الدین چلبی، نوهٔ مولوی، برای تغییر رأی او به سمت خراسان می‌رود ولی قبل از رسیدنش محمد خدابنده از دنیا می‌رود. این اختلافات عمیق شیعه و سنی آنقدر در تاریخ این منطقه جریان داشته است که حتی در معاعدهٔ شاه عباس با عثمانی‌ها، حذف لعن رسمی‌از جمله مفاد تعهد دو کشور بوده است.
شاید باورنکردنی باشد که یکی از شاخصه‌های تمییز علمای دوره عباسی، فارغ از اصولی یا اخباری بودن، همین وجوب یا عدم وجوب نماز جمعه در عصر غیبت باشد. در دوره‌‌ای که غرب شروع به خیزش علمی‌کرده بود، زبان فارسی به افول رفته و متون برجای‌مانده به شدت پیچیده و مسجع است. هیچ اهمیتی به اطلاعات جسته‌گریخته از تغییرات رویکردی در نجوم و سلاح جنگی داده نمی‌شود و بدتر آن که اکثر شاهان صفوی کارشان به کشتن اطرافیان، شراب‌نوشی، امردبازی (کاری که بعدها پایتخت وقت صفوی شهر قزوین به آن شهره شد) و مشغولیت به حرم‌سرا کشیده شد. هر دوره‌ای اگر شاهی خودش دارای بصیرت سیاسی بود (مانند شاه عباس اول و دوم) یا وزرای کارکشته‌ای داشتند (مانند علی زنگنه که نظرش آن بود عثمانی باید قوی بماند چرا که حائل ایران و غرب است)، اتفاقات مبارکی می‌افتاد ولی متأسفانه در نهایت با سلطنت شاه سلطان حسین و هجوم محمود افغان، به جای آن که ایران از دشمن خارجی شکست بخورد، از اقلیت اهل سنت مخالفش در قندهار شکستی مفتضحانه خورد: اصفهان هفت ماه در قحطی ماند و مرده‌خواری و سگ‌خواری و گربه‌خواری رواج یافت و در نهایت سلسله‌ٔ صفویه شکست خورد. بیست و پنج سال قبل، وقتی شیخ‌الاسلام وقت، علامهٔ مجلسی، تاج را بر سر سلطان حسین نهاد، درخواست کرد که بساط شراب‌خانه‌ها و قمارخانه‌ها برچیده شود اما حیف که این تصمیم خیلی متناسب با عادت درباریان و برخی از مردم نبود و در زمان کوتاهی همه چیز به جای اولش برگشت. به نظر می‌رسد علما با وجود حسن نیتی که داشتند، خیلی آگاه از اتفاقات زمانهٔ خودشان نبودند. از نظر جعفریان، هر سلسله و حکومتی هستهٔ سختی دارد که اگر از آن جدا شود از هم می‌پاشد. بنیان صفویان بر مرشدیت صوفی‌گرانه و همراهی قزلباش‌ها بود. شاهان صفوی به مرور رو به علمای شیعه آوردند: نخست بسیاری از علمای جبل‌عامل لبنان و نجف را دعوت به ایران کردند و خود شیعهٔ دوازده‌امامی‌شدند. این علما طبعاً مخالف صوفیه بودند چرا که صوفیه قائل و عامل به شریعت نبود. همین جدا شدن تدریجی صفویه و کم‌رنگ شدن حمایت قزلباش‌ها باعث شد آن هستهٔ مرکزی سلطنت سست شود و شاهان که درگیر عیش و نوش بودند، ایران را در یکی از حساس‌ترین دوره‌های تاریخی که شروع انقلاب علمی-صنعتی در غرب بود، به افول کشاندند.

۰۳/۱۱/۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰

محمدصادق رسولی

بازدید : 144
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 6:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلشــرم

دلشــرم

«میم عزیز» در واقع نوعی فراداستان یا متافیکشن است. نویسنده‌ای که احوالات نویسندگی‌اش را موقع نوشتن همزمان یک رمان و فیلم‌نامه‌ای ترسناک همزمان با اتفاقات زندگی‌اش می‌نویسد و در اواخر داستان، رنگ واقعیت و خیال با هم مخلوط می‌شود. این گونهٔ ادبی البته خیلی جدید نیست ولی به نظرم آمد همان نقد یک‌خطی بی‌ادبانه‌ای که فراستی نسبت به «جرم» مسعود کیمیایی داشت، بر این اثر صدق می‌کند. واقعاً هیچ حرف و درون‌مایهٔ ویژه‌ای به جز بازی فنی-روایی ندیدم.

۰۳/۱۱/۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰

محمدصادق رسولی

بازدید : 145
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 6:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلشــرم

دلشــرم

این کتاب را سفر تابستان گذشته (۱۴۰۳)‌ در باغ کتاب دیدم و از قیمتش جا خوردم: به دلار آن موقع می‌شد ۲۱ دلار. چیزی در حد قیمت کتاب‌های خارجی. آن روز نخریدم و بعد که کم‌کم قیمت‌های نجومی‌کتاب در ایران برایم جا افتاد راضی به خریدن شدم. کتابی با جلد سخت از نشر علم، با کاغذ سفید و وزن سنگین برای ۱۱۶۸ صفحه. کتاب قیمت پشت جلد نداشت ولی خب، حداقل دو جایی که قیمت کردم به یک قیمت یکسان ارائه می‌شد. به خاطر درد مزمن گردن که دارم معمولاً درازکشیده باید کتاب بخوانم ولی به خاطر اهمیت موضوع برایم، شروع به خواندن کردم. اوایل به سختی این سنگینی را در دست نگاه می‌داشتم و گاهی با روش‌هایی دیگر. آغاز کتاب، همراه است با مقدمهٔ نویسنده نسبت به این که سعی کرده است کتاب را آسان‌خوان برای نسل جوان دانشجو بنویسد و برای کم کردن از حجم کار، ارجاعات را به کلی حذف کند.


اما با چه طرفیم؟ کتابی که نه تعادل محتوایی دارد، نه انسجام نگارشی و نه دقت علمی. از آغاز آن که شاید بیست درصد اول کتاب تاریخ اسلام است: بالاخره نویسنده استاد نام‌آشنای تاریخ اسلام است و حیف آن که این مطالب گفته نشود. سوگیری به شدت واضح نویسنده به تعصب شیعی اصلاً پنهان نشده و ارزش کار تاریخی را با این سوگیری از بین برده است. اواخر کتاب هم حجم زیادی در مورد صفویان است چراکه بالاخره حیف است نویسنده کتاب‌های مستقل دیگری را که در این موضوع دارد رها کند و از آن چیزی نیاورد. در بخش‌هایی از کتاب بعد از هر سلسله یا دورهٔ تاریخی اشاره به مشاهیر ادبی و مذهبی آن دوره کرده است که گاهی مثلاً چندین بیت از یک شاعر آورده یا متنی طولانی از یکی از این مشاهیر. این کار با هدف اولیه کتاب که قرار بوده آسان‌خوان و موجز باشد در تناقض است. بدتر آن که جاهایی از کتاب اشاره به دفتر شماره یک یا دفتر قبلی و این‌ها کرده که به نظر می‌رسد این کتاب جمع‌آوری مجموعهٔ چهارجلدی‌ای بوده که به یک مجلد قطور تبدیل شده است.
اما انسجام نگارشی آن که نویسنده جاهایی به وضوح یادداشت‌هایش را که از نظر تایپی پر از ایراد است (مانند نبود نیم‌فاصله) به ناشر داده و ناشر بدون هیچ دخالتی مطالب را آورده است. واقعاً سخت است باور کنیم ناشری این قدر معروف باشد ولی زحمت یک ویرایش بسیار سادهٔ نگارشی را به خود ندهد. اما دقت علمی‌اثر از دو جهت قابل خدشه است: اول آن که نویسنده تعصب شیعی خود را در هیچ جای کتاب پنهان نکرده است. به همین خاطر خیلی از قیود و صفت‌هایی که استفاده می‌کند (مانند مدح علمای شیعه) به دور از دقت علمی‌است. تمرکز کتاب مشخصاً معلوم نیست که آیا روی جنبهٔ تاریخ فرهنگی-مذهبی است یا تاریخ سیاسی. مخاطب گیج می‌شود که مشخصاً با چه چیزی طرف است. دومین مشکل نبود ارجاعات است. خب، شاید بگوییم اگر ارجاعات اضافه می‌شد کتاب از همینی که هست قطورتر می‌شد. درست! می‌شد اول کتاب نشانی پیوند صفحهٔ مجازی آورده شود برای ارجاعات و صرفاً به شمارهٔ ارجاعی در متن بسنده شود برای رضایت حال خواننده کنجکاو یا بدبین.
شاید بشود این کتاب را در مقابل «روزگاران» اثر عبدالحسین زرین‌کوب گذاشت و تفاوت‌های کیفی کار را دید. گرچه بازهٔ زمانی روزگاران وسیع‌تر از این کتاب است، اما حداقلش آن که زرین‌کوب بر حول یک پیرنگ کلی آن کتاب را نوشته است و خیلی شاخ و برگ نداده است.
از حق که نگذریم مطالب بسیار جالبی در این کتاب برای من وجود داشت. از جمله موی دماغ بودن همیشگی طبرستان و گیلان. طبرستانی‌ها با پیشینهٔ علوی جای مخالفان دولت‌ها بودند و دیلمیان که تا سه قرن اول اصلاً اسلام نیاوردند و بعدش شدند پناهگاه علویان. مسألهٔ جالب دیگر آن که گرایش به اهل بیت در میان مردم ایران آنقدر فراگیر بود که حتی زمانی سکه‌هایی ضرب می‌شد که علاوه بر چهار خلیفهٔ راشدی، اسم دوازده امام شیعه در آن قید می‌شد. شهرهایی مانند ساری،سبزوار، آمل، کاشان و قم که از قدیم مأمن شیعیان بودند. درجاهای دیگر، مسألهٔ لعن صحابه آنقدر قبح داشت که کسی جرأت به شیعه بودن خود نداشت و به همین خاطر انواع و اقسام محبین اهل بیت به وجود می‌آمدند که با ترکیبی عجیب از تقیه و التقاط زندگی می‌کردند. فعال‌بودگی زیاد منطقهٔ بزرگ خراسان که از دامغان تا افغانستان و تاجیکستان امروزی گسترده بود، ترک‌تازی بسیار در شرق ایران بر ضد خلفای عباسی و مناسب بودن شرق ایران به خاطر دوری از بغداد برای شورش همه باعث شده بود آن منطقه هم گهوارهٔ فرهنگی زبان و فرهنگ جدید فارسی باشد، هم مرکز آشوب‌ها و شورش‌ها. به نظر می‌رسد حتی هجوم مغول‌ها صرفاً از روی وحشی‌گری مغول‌ها نبوده بلکه توهین‌هایی که حاکمان آن موقع به فرستادگان مغول می‌کردند بر آتش اختلافات افزود. بعد از هجوم مغول‌ها و رنگ باختن تدریجی دستگاه خلافت، حالا شاهد نفوذ زیاد علمای شیعه از جمله خواجه نصیر طوسی هستیم تا آن که الجایتو از نوادگان هلاکوخان، اسم خود را به محمد خدابنده تغییر می‌دهد و رسماً شیعه می‌شود. حسام‌الدین چلبی، نوهٔ مولوی، برای تغییر رأی او به سمت خراسان می‌رود ولی قبل از رسیدنش محمد خدابنده از دنیا می‌رود. این اختلافات عمیق شیعه و سنی آنقدر در تاریخ این منطقه جریان داشته است که حتی در معاعدهٔ شاه عباس با عثمانی‌ها، حذف لعن رسمی‌از جمله مفاد تعهد دو کشور بوده است.
شاید باورنکردنی باشد که یکی از شاخصه‌های تمییز علمای دوره عباسی، فارغ از اصولی یا اخباری بودن، همین وجوب یا عدم وجوب نماز جمعه در عصر غیبت باشد. در دوره‌‌ای که غرب شروع به خیزش علمی‌کرده بود، زبان فارسی به افول رفته و متون برجای‌مانده به شدت پیچیده و مسجع است. هیچ اهمیتی به اطلاعات جسته‌گریخته از تغییرات رویکردی در نجوم و سلاح جنگی داده نمی‌شود و بدتر آن که اکثر شاهان صفوی کارشان به کشتن اطرافیان، شراب‌نوشی، امردبازی (کاری که بعدها پایتخت وقت صفوی شهر قزوین به آن شهره شد) و مشغولیت به حرم‌سرا کشیده شد. هر دوره‌ای اگر شاهی خودش دارای بصیرت سیاسی بود (مانند شاه عباس اول و دوم) یا وزرای کارکشته‌ای داشتند (مانند علی زنگنه که نظرش آن بود عثمانی باید قوی بماند چرا که حائل ایران و غرب است)، اتفاقات مبارکی می‌افتاد ولی متأسفانه در نهایت با سلطنت شاه سلطان حسین و هجوم محمود افغان، به جای آن که ایران از دشمن خارجی شکست بخورد، از اقلیت اهل سنت مخالفش در قندهار شکستی مفتضحانه خورد: اصفهان هفت ماه در قحطی ماند و مرده‌خواری و سگ‌خواری و گربه‌خواری رواج یافت و در نهایت سلسله‌ٔ صفویه شکست خورد. بیست و پنج سال قبل، وقتی شیخ‌الاسلام وقت، علامهٔ مجلسی، تاج را بر سر سلطان حسین نهاد، درخواست کرد که بساط شراب‌خانه‌ها و قمارخانه‌ها برچیده شود اما حیف که این تصمیم خیلی متناسب با عادت درباریان و برخی از مردم نبود و در زمان کوتاهی همه چیز به جای اولش برگشت. به نظر می‌رسد علما با وجود حسن نیتی که داشتند، خیلی آگاه از اتفاقات زمانهٔ خودشان نبودند. از نظر جعفریان، هر سلسله و حکومتی هستهٔ سختی دارد که اگر از آن جدا شود از هم می‌پاشد. بنیان صفویان بر مرشدیت صوفی‌گرانه و همراهی قزلباش‌ها بود. شاهان صفوی به مرور رو به علمای شیعه آوردند: نخست بسیاری از علمای جبل‌عامل لبنان و نجف را دعوت به ایران کردند و خود شیعهٔ دوازده‌امامی‌شدند. این علما طبعاً مخالف صوفیه بودند چرا که صوفیه قائل و عامل به شریعت نبود. همین جدا شدن تدریجی صفویه و کم‌رنگ شدن حمایت قزلباش‌ها باعث شد آن هستهٔ مرکزی سلطنت سست شود و شاهان که درگیر عیش و نوش بودند، ایران را در یکی از حساس‌ترین دوره‌های تاریخی که شروع انقلاب علمی-صنعتی در غرب بود، به افول کشاندند.

۰۳/۱۱/۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰

محمدصادق رسولی

بازدید : 148
پنجشنبه 10 بهمن 1403 زمان : 2:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلشــرم

دلشــرم

«میم عزیز» در واقع نوعی فراداستان یا متافیکشن است. نویسنده‌ای که احوالات نویسندگی‌اش را موقع نوشتن همزمان یک رمان و فیلم‌نامه‌ای ترسناک همزمان با اتفاقات زندگی‌اش می‌نویسد و در اواخر داستان، رنگ واقعیت و خیال با هم مخلوط می‌شود. این گونهٔ ادبی البته خیلی جدید نیست ولی به نظرم آمد همان نقد یک‌خطی بی‌ادبانه‌ای که فراستی نسبت به «جرم» مسعود کیمیایی داشت، بر این اثر صدق می‌کند. واقعاً هیچ حرف و درون‌مایهٔ ویژه‌ای به جز بازی فنی-روایی ندیدم.

۰۳/۱۱/۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰

محمدصادق رسولی

بازدید : 154
پنجشنبه 10 بهمن 1403 زمان : 2:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلشــرم

دلشــرم

قطعیت صرفاً یک فکر است نه واقعیت. چیزی در جهان فیزیکی قطعی نیست. تلاش بیشتر برای رسیدن به قطعیت در مورد هر تصمیمی، ما را به دام بی‌تصمیمی‌و وسواس فکری می‌اندازد. اگر تلاش کنیم همیشه به راه‌های مطمئن‌تر کم‌خطر روی بیاوریم، در واقع راه پیشرفت و خلاقیت را بسته‌ایم. تصمیم نگرفتن خودش یک تصمیم است که باعث اضطراب و هیجانات ناخواسته می‌شود.

اکثراً پیشنهاد می‌کنند که «بگذار بگذرد» (Let it go) که اتفاقاً غلط است بلکه «بگذار بماند» (Let it be) راه بهتری است. در کتاب قبلی این دو نویسنده که فرصت نوشتن درباره‌اش نکردم، با عنوان «غلبه بر افکار مزاحم ناخواسته»، از استعارهٔ جالبی استفاده شده است: فرض کنید قرار مهمی‌دارید و به سرعت در حال رانندگی هستید که فضلهٔ پرنده روی شیشه می‌افتد. اگر برف‌پاک‌کن را بزنید، گند همه جا را می‌گیرد. اگر بایستید و با پارچه تمیزش کنید، از قرار جا می‌مانید. فکرهای مزاحم شبیه به همان فضلهٔ پرنده است. کاری‌شان نمی‌شود کرد. باید با آن‌ها ساخت. بررسی کردن‌های ناتمام، مشورت گرفتن‌های بی‌فایده از دیگران (اطمینان خاطر تهی!) و امثالهم به اضطراب بیشتر می‌انجامد و بی‌نتیجه می‌ماند. راه آن است که این عدم قطعیت را با تمام وجود بپذیریم و بپذیریم که برخی از افکار منفی صرفاً افکار هستند نه واقعیت. پیشنهاد نویسندگان روش DEAF است:

D: Disntinguish trap
E: Embrace the feeling of uncertainty
A: Avoid reassurance
F: Allow yourself to float

در واقع باید نخست فکرهای وسواسی را از فکرهای جدی تمیز دهیم، بعد عدم قطعیت و شک را به عنوان جزئی جدایی‌ناپذیر بپذیریم، سپس از بررسی کردن‌ها و مشورت گرفتن‌های پی‌در‌پی از دوستان و دکتر گوگل اجتناب کنیم و در نهایت بپذیریم مانند موج‌سواری هستیم که بر موج عدم قطعیت‌ها باید تصمیم بگیریم و از این شجاعت لذت ببریم (و چقدر عمل کردن به این حرف در دنیای امروز سخت است، خاصه‌ آن که اهل غرب آسیای پر تلاطم باشی و تخصص‌ات هم هوش مصنوعی باشد که خودش روضه‌ای جدا می‌طلبد).

دلشــرم

کتاب البته حرف‌های بیشتری دارد که از حوصلهٔ نوشتن من خارج است. این دومین کتاب از سه‌گانهٔ نویسندگان است که من اول سومی‌را خواندم، و آخرش دومی. حرف‌های تکراری مانند گفتگوی درونی فکر نگران با فکر آرام‌کننده و فکر حکیمانه در تمام کتاب‌ها تکرار می‌شود و در این کتاب هم تأکید شده است بر این که از نگاه حکیمانه به مسائل نگاه کنیم و با ذهن‌آگاهی (mindfulness)‌ بکوشیم این مسأله را بفهمیم که هر فکری که به ذهن خطور می‌کند نه درست است و نه حل کردن آن فکر اضطراری است. مانند دیگر کتاب‌های این دو نویسنده، مطالب موجز و بدون قصه‌پردازی‌های رایج است.

۰۳/۱۰/۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰

محمدصادق رسولی

بازدید : 149
پنجشنبه 10 بهمن 1403 زمان : 2:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلشــرم

دلشــرم

بعضی از تصاویر این مجموعه بسیار جالب هستند. از جمله این شعر کوتاه (ص ۶۰)

تاریکی

پنجره‌هایی را در دست گرفته می‌دود

قطار می‌رود

یا این بخش از یکی از شعرها که اتفاقاً شعر پشت جلد هم هست:

یکی از شمع‌ها

به تاریکی نزدیک‌تر است

یکی از شاخه‌ها

به پاییز

یکی از ما

به مرگ

۰۳/۱۰/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰

محمدصادق رسولی

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 1706
  • بازدید کلی : 1739
  • کدهای اختصاصی