loading...

دلشــرم

محمدصادق رسولی

بازدید : 1
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 6:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلشــرم

دلشــرم

این کتاب را سفر تابستان گذشته (۱۴۰۳)‌ در باغ کتاب دیدم و از قیمتش جا خوردم: به دلار آن موقع می‌شد ۲۱ دلار. چیزی در حد قیمت کتاب‌های خارجی. آن روز نخریدم و بعد که کم‌کم قیمت‌های نجومی‌کتاب در ایران برایم جا افتاد راضی به خریدن شدم. کتابی با جلد سخت از نشر علم، با کاغذ سفید و وزن سنگین برای ۱۱۶۸ صفحه. کتاب قیمت پشت جلد نداشت ولی خب، حداقل دو جایی که قیمت کردم به یک قیمت یکسان ارائه می‌شد. به خاطر درد مزمن گردن که دارم معمولاً درازکشیده باید کتاب بخوانم ولی به خاطر اهمیت موضوع برایم، شروع به خواندن کردم. اوایل به سختی این سنگینی را در دست نگاه می‌داشتم و گاهی با روش‌هایی دیگر. آغاز کتاب، همراه است با مقدمهٔ نویسنده نسبت به این که سعی کرده است کتاب را آسان‌خوان برای نسل جوان دانشجو بنویسد و برای کم کردن از حجم کار، ارجاعات را به کلی حذف کند.


اما با چه طرفیم؟ کتابی که نه تعادل محتوایی دارد، نه انسجام نگارشی و نه دقت علمی. از آغاز آن که شاید بیست درصد اول کتاب تاریخ اسلام است: بالاخره نویسنده استاد نام‌آشنای تاریخ اسلام است و حیف آن که این مطالب گفته نشود. سوگیری به شدت واضح نویسنده به تعصب شیعی اصلاً پنهان نشده و ارزش کار تاریخی را با این سوگیری از بین برده است. اواخر کتاب هم حجم زیادی در مورد صفویان است چراکه بالاخره حیف است نویسنده کتاب‌های مستقل دیگری را که در این موضوع دارد رها کند و از آن چیزی نیاورد. در بخش‌هایی از کتاب بعد از هر سلسله یا دورهٔ تاریخی اشاره به مشاهیر ادبی و مذهبی آن دوره کرده است که گاهی مثلاً چندین بیت از یک شاعر آورده یا متنی طولانی از یکی از این مشاهیر. این کار با هدف اولیه کتاب که قرار بوده آسان‌خوان و موجز باشد در تناقض است. بدتر آن که جاهایی از کتاب اشاره به دفتر شماره یک یا دفتر قبلی و این‌ها کرده که به نظر می‌رسد این کتاب جمع‌آوری مجموعهٔ چهارجلدی‌ای بوده که به یک مجلد قطور تبدیل شده است.
اما انسجام نگارشی آن که نویسنده جاهایی به وضوح یادداشت‌هایش را که از نظر تایپی پر از ایراد است (مانند نبود نیم‌فاصله) به ناشر داده و ناشر بدون هیچ دخالتی مطالب را آورده است. واقعاً سخت است باور کنیم ناشری این قدر معروف باشد ولی زحمت یک ویرایش بسیار سادهٔ نگارشی را به خود ندهد. اما دقت علمی‌اثر از دو جهت قابل خدشه است: اول آن که نویسنده تعصب شیعی خود را در هیچ جای کتاب پنهان نکرده است. به همین خاطر خیلی از قیود و صفت‌هایی که استفاده می‌کند (مانند مدح علمای شیعه) به دور از دقت علمی‌است. تمرکز کتاب مشخصاً معلوم نیست که آیا روی جنبهٔ تاریخ فرهنگی-مذهبی است یا تاریخ سیاسی. مخاطب گیج می‌شود که مشخصاً با چه چیزی طرف است. دومین مشکل نبود ارجاعات است. خب، شاید بگوییم اگر ارجاعات اضافه می‌شد کتاب از همینی که هست قطورتر می‌شد. درست! می‌شد اول کتاب نشانی پیوند صفحهٔ مجازی آورده شود برای ارجاعات و صرفاً به شمارهٔ ارجاعی در متن بسنده شود برای رضایت حال خواننده کنجکاو یا بدبین.
شاید بشود این کتاب را در مقابل «روزگاران» اثر عبدالحسین زرین‌کوب گذاشت و تفاوت‌های کیفی کار را دید. گرچه بازهٔ زمانی روزگاران وسیع‌تر از این کتاب است، اما حداقلش آن که زرین‌کوب بر حول یک پیرنگ کلی آن کتاب را نوشته است و خیلی شاخ و برگ نداده است.
از حق که نگذریم مطالب بسیار جالبی در این کتاب برای من وجود داشت. از جمله موی دماغ بودن همیشگی طبرستان و گیلان. طبرستانی‌ها با پیشینهٔ علوی جای مخالفان دولت‌ها بودند و دیلمیان که تا سه قرن اول اصلاً اسلام نیاوردند و بعدش شدند پناهگاه علویان. مسألهٔ جالب دیگر آن که گرایش به اهل بیت در میان مردم ایران آنقدر فراگیر بود که حتی زمانی سکه‌هایی ضرب می‌شد که علاوه بر چهار خلیفهٔ راشدی، اسم دوازده امام شیعه در آن قید می‌شد. شهرهایی مانند ساری،سبزوار، آمل، کاشان و قم که از قدیم مأمن شیعیان بودند. درجاهای دیگر، مسألهٔ لعن صحابه آنقدر قبح داشت که کسی جرأت به شیعه بودن خود نداشت و به همین خاطر انواع و اقسام محبین اهل بیت به وجود می‌آمدند که با ترکیبی عجیب از تقیه و التقاط زندگی می‌کردند. فعال‌بودگی زیاد منطقهٔ بزرگ خراسان که از دامغان تا افغانستان و تاجیکستان امروزی گسترده بود، ترک‌تازی بسیار در شرق ایران بر ضد خلفای عباسی و مناسب بودن شرق ایران به خاطر دوری از بغداد برای شورش همه باعث شده بود آن منطقه هم گهوارهٔ فرهنگی زبان و فرهنگ جدید فارسی باشد، هم مرکز آشوب‌ها و شورش‌ها. به نظر می‌رسد حتی هجوم مغول‌ها صرفاً از روی وحشی‌گری مغول‌ها نبوده بلکه توهین‌هایی که حاکمان آن موقع به فرستادگان مغول می‌کردند بر آتش اختلافات افزود. بعد از هجوم مغول‌ها و رنگ باختن تدریجی دستگاه خلافت، حالا شاهد نفوذ زیاد علمای شیعه از جمله خواجه نصیر طوسی هستیم تا آن که الجایتو از نوادگان هلاکوخان، اسم خود را به محمد خدابنده تغییر می‌دهد و رسماً شیعه می‌شود. حسام‌الدین چلبی، نوهٔ مولوی، برای تغییر رأی او به سمت خراسان می‌رود ولی قبل از رسیدنش محمد خدابنده از دنیا می‌رود. این اختلافات عمیق شیعه و سنی آنقدر در تاریخ این منطقه جریان داشته است که حتی در معاعدهٔ شاه عباس با عثمانی‌ها، حذف لعن رسمی‌از جمله مفاد تعهد دو کشور بوده است.
شاید باورنکردنی باشد که یکی از شاخصه‌های تمییز علمای دوره عباسی، فارغ از اصولی یا اخباری بودن، همین وجوب یا عدم وجوب نماز جمعه در عصر غیبت باشد. در دوره‌‌ای که غرب شروع به خیزش علمی‌کرده بود، زبان فارسی به افول رفته و متون برجای‌مانده به شدت پیچیده و مسجع است. هیچ اهمیتی به اطلاعات جسته‌گریخته از تغییرات رویکردی در نجوم و سلاح جنگی داده نمی‌شود و بدتر آن که اکثر شاهان صفوی کارشان به کشتن اطرافیان، شراب‌نوشی، امردبازی (کاری که بعدها پایتخت وقت صفوی شهر قزوین به آن شهره شد) و مشغولیت به حرم‌سرا کشیده شد. هر دوره‌ای اگر شاهی خودش دارای بصیرت سیاسی بود (مانند شاه عباس اول و دوم) یا وزرای کارکشته‌ای داشتند (مانند علی زنگنه که نظرش آن بود عثمانی باید قوی بماند چرا که حائل ایران و غرب است)، اتفاقات مبارکی می‌افتاد ولی متأسفانه در نهایت با سلطنت شاه سلطان حسین و هجوم محمود افغان، به جای آن که ایران از دشمن خارجی شکست بخورد، از اقلیت اهل سنت مخالفش در قندهار شکستی مفتضحانه خورد: اصفهان هفت ماه در قحطی ماند و مرده‌خواری و سگ‌خواری و گربه‌خواری رواج یافت و در نهایت سلسله‌ٔ صفویه شکست خورد. بیست و پنج سال قبل، وقتی شیخ‌الاسلام وقت، علامهٔ مجلسی، تاج را بر سر سلطان حسین نهاد، درخواست کرد که بساط شراب‌خانه‌ها و قمارخانه‌ها برچیده شود اما حیف که این تصمیم خیلی متناسب با عادت درباریان و برخی از مردم نبود و در زمان کوتاهی همه چیز به جای اولش برگشت. به نظر می‌رسد علما با وجود حسن نیتی که داشتند، خیلی آگاه از اتفاقات زمانهٔ خودشان نبودند. از نظر جعفریان، هر سلسله و حکومتی هستهٔ سختی دارد که اگر از آن جدا شود از هم می‌پاشد. بنیان صفویان بر مرشدیت صوفی‌گرانه و همراهی قزلباش‌ها بود. شاهان صفوی به مرور رو به علمای شیعه آوردند: نخست بسیاری از علمای جبل‌عامل لبنان و نجف را دعوت به ایران کردند و خود شیعهٔ دوازده‌امامی‌شدند. این علما طبعاً مخالف صوفیه بودند چرا که صوفیه قائل و عامل به شریعت نبود. همین جدا شدن تدریجی صفویه و کم‌رنگ شدن حمایت قزلباش‌ها باعث شد آن هستهٔ مرکزی سلطنت سست شود و شاهان که درگیر عیش و نوش بودند، ایران را در یکی از حساس‌ترین دوره‌های تاریخی که شروع انقلاب علمی-صنعتی در غرب بود، به افول کشاندند.

۰۳/۱۱/۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰

محمدصادق رسولی

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 9
  • بازدید کننده امروز : 10
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 75
  • بازدید سال : 75
  • بازدید کلی : 108
  • کدهای اختصاصی